فــائــق رسـتــاقـی
۰۸ مارچ ۲۰۲۴
اپارتاید جنسیتی طالبانی، ستمکشی زنان افغان و رهائی آنان
به مناسبت هشتم مارچ روز جهانی زن
۱. سرمنشاء روز جهانی زن
پیشینۀ روز جهانی زن را می توان تا کنگرۀ بين المللی زنان سوسياليست منعقدۀ کوپنهاگن در سال ۱۹۱۰ میلادی پی گرفت. در آن کنگره کلارا زتکين، يکی از رهبران برجستۀ سوسيال دمکراسی المان و جنبش بين المللی کارگری، پيشنهاد کرد که روز هشتم مارچ، روز بين المللی زنان زحمتکش اعلام شود. این پشینهاد مورد تصويب کنگره قرار گرفت. با پیروزی انقلاب کبیر اکتوبر ۱۹۱۷ روسیه و تشکیل کمينترن، این نهاد بزرگ بین المللی نيز بر آن صحه گذاشت. دلیل انتخاب چنین روزی، بزرگداشت از مبارزات وسيع زنان کارگر امريکا در سال های ۱۸۵۷، ۱۹۰۸ و ۱۹۰۹ بود. زان پس همه ساله از اين روز به عنوان نماد همبستگی و مبارزاتی زنان کارگر و مبارز گیتی توسط نيرو های پیشرو، سازمان های زنان و مخصوصاً احزاب و سازمان های کمونيستی دنیا بزرگداشت به عمل آمده است.
۲. فرودستی تاریخی زنان در نظام های طبقاتی:
موقعیت ستمکشی زنان و سلطۀ مردان و فرهنگ مذهبی و مردسالار بر آنان پدیده ای ازلی نیست. این ستم از مقطعی معین تاریخی آغاز شده و تا امروز بازتولید شده و ادامه یافته است. تا زمانی که عوامل مادی ـ تاریخی این ستم (مالکیت خصوصی، سلطۀ طبقاتی و توزیع نابرابر ثروت اجتماعی) و روبنای در خدمت این پایۀ مادی (ایدئولوژی، سیاست، حقوق، قوانین، اخلاق، فرهنگ مردسالار و دین و مذهب) پا بر جاست، این ستم نیز پا بر جا می ماند. به عبارت دیگر این موقعیت ستمکشی و فرودستی زن در جامعه از دوران باستان تا حالا و ستمروائی مردان بر آنان در متن نظام های طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی، خود پدیده ایست تاریخی.>br>
موقعیت ستمکشی زنان و فرودستی تاریخی آنان در جریان تکامل تاریخی. زادۀ مالکیت خصوصی و تقسیم اجتماعی کار بوده است. این موقف فرودستی زن در جامعۀ طبقاتی و اِعمال ستم چند لایه بر زنان، و بازتولید آن در سیر تاریخ از آغاز نظام طبقاتی برده داری و سرواژ تا نظام سرمایه داری با تداوم مالکیت خصوصی طبقاتی و تعمیق تقسیم کار اجتماعی و بازتولید عناصر روبنائی استمرار چنین ستمی، ادامه یافته است. علاوه از ستمروائی مستمر در دوره های تاریخی نامبرده، اشکال و چگونگی اِعمال این ستم بر زنان در متن هر مناسبات تولیدی تاریخی، مشخص می شود. توجیه و به هنجار نامیدن این ستمروائی رسالت اندیشه ها، ذوات و نهاد های روبنائی ارتجاعی یا محافظه کاریست که مدافع ارزش های فرتوت ارتجاعی و یا مناسبات تولیدی حاکم در جامعۀ طبقاتی بوده اند.
این مناسبات تولیدی است که در یک شیوۀ تولیدی کلیه روابط اجتماعی و جایگاه افراد را در رابطۀ آنان با وسائل تولید، در محور طبقات و اقشار اجتماعی تعیین می کند. بناءً زنان با ویژگی های بیولوژیک شان در جامعۀ انسانی، نیمی از نفوس اند و نیمی از ثروت، سازندگی و رزمندگی سهم آنان است. زنان به مثابۀ نیمه ای فردودست از بشریت، مثل نیمۀ مردانۀ جامعۀ انسانی، از نگاه پیوند و رابطۀ شان با وسائل تولید و میزان دریافت یا عدم دریافت شان از ثروت اجتماعی، در هر قشر و طبقه ای جایگاه و عضویت دارند. همین رابطۀ زنان با وسائل تولید (مولد یا غیرمولد بودن زنان) و سهم نابرابر زنان از ثروت اجتماعی، جایگاه زنان را در طبقات و اقشار متضاد اجتماعی تعیین کرده و خود زنان را به گروه هائی از زنان ممتاز صاحب امتیازات اجتماعی و یا زنان محروم، ستمکش و زحمتکش تقسیم می کند.
۳. اپارتاید جنسیتی طالبانی، ستمکشی زنان افغان در چارچوبۀ نظام طبقاتی ــ نومستعمراتی
در جوامع طبقاتی ماقبل سرمایه داری به طور عام، زنان در حالت بی حقوقی کامل در چهار دیداری خانه زندانی بوده اند. محرومیت از مزايای اجتماعی مردان، جدا افتادن از توليد اجتماعی و شرکت در امور اجتماعی بیرون از منزل، تسجیل تک همسری برای زنان و اعطای چند همسری برای مردان در قوانین و شریعت اسلامی، وابستگی کامل زن به شوهر و مردان خانواده، نشناختن حقوق زنان در قوانين عرفی، مذهبی و مدنی، محروم بودن از جایگاه برابر با مردان در میراث و گواهی دادن در چنين جوامعی و موارد مشابه دیگر... اشکال ستمکشی و بی حقوقی زنان محسوب می شوند.
زنان ستمکش جامعۀ افغانستان مثل مردان برای سده ها در ساختار اجتماعی ــ اقتصادی ای زیسته و ستم کشیده اند، که سلطه و ستم طبقاتی فئودالی، سیادت جنسیتی مردان، سیطرۀ فرهنگ مرد سالار، سلطۀ ایدئولوژیک طبقات حاکمه در شکل افکار و نهاد های دینی و مذهبی و طی سده ها و دهه های اخیر ستمگری غیر مستقیم و مستقیم استعماری امپریالیسم بر دوش زنان بی حقوق و فرودست کشور سنگینی می کرده است. پس از ختم اشغال نظامی افغانستان، در موقعیت جاری کنونی در چارچوبۀ نظام نیمه فئودالی ــ نومستعمراتی افغانستان، امارت اسلامی دار و دستۀ به غایت ارتجاعی و میهن فروش طالبان در تبانی با امپریالیسم اشغالگر و ارتجاع بیرونی و بر پایۀ ارتجاعی بومی اوج این سلطه و ستم چند وجهی را در حق زنان و مردان زحمتکش و محروم در مجموع به نمایش گذاشته است.
از منظر حاکمان مرتجع و زن ستیز طالبانی افغانستان کنونی و هکذا ارزش های منسوخ و فرتوت اسلامی و نهاد های دینی به خدمت گرفته شده توسط طالبان زن ستیز و شوونیست جنسیتی، ستمکشی و بی حقوقی زنان و اطاعت برده وار آنان از مردان، سیطرۀ مردان و فرهنگ مردسالار، تک همسری زنان و چندهمسری مردان، به حاشیه رانده شدن زنان زحمتکش افغان از عرصه های تولیدی، خدماتی، فرهنگی و اجتماعی و زندانی شدن زنان در چاردیواری خانه، سنگسار، منع تردد آزادانه در اماکن عمومی و....(بر زمینۀ مالکیت خصوصی طبقاتی، تقسیم کار اجتماعی، سیطرۀ طبقاتی فئودالی و روبنای متناسب با آن توأم با سیادت سرمایۀ مالی) برای حفظ سلطۀ طبقاتی ــ نواستعماری در عرصه های اقتصادی و سیاسی، نورم و بهنجار پنداشته می شود. نیاز های تاریخی طبقۀ حاکم ارتجاعی به مثابۀ پایۀ اجتماعی امارت قرون وسطائی طالبانی همراه با نیاز استعماری امپریالیسم در افغانستان تحت سلطه برای حفظ و تداوم وضع موجود و سرکوب زنان و بازتولید شرایط استمرار چنین سرکوب و استثمار زنان؛ دستگاه های روبنائی مثل مذاهب، مساجد، منابر، افکار ارتجاعی، قوانین و لوایح زن ستیز، ارگان های سرکوبگر قضائی و امنیتی، مردان خانواده، سنت های پوسیده و نیروی عادت را به خدمت گرفته اند. وظیفۀ این نهاد ها و افکار و مذاهب و سنت ها در روبنا تولید و بازتولید این افکار و سنت ها در خدمت زیربنای اقتصادی چنین نظام ستمگر، استبدادی زن ستیز طالبانی است.
امپریالیسم اشغالگر هم دیروز و هم امروز پس از ختم اشغال و رسوائی اشغالگری اش، در کشور مستعمره و یا در موقعیت نومستعمراتی افغانستان کنونی به پایگاه اجتماعی ای از نیرو های ارتجاعی طبقاتی و مدافعان فئودالیسم و قوانین ارتجاعی، مذاهب و دستگاه های مذهبی و قضائی، افکار منسوخ ارتجاعی و سنت های باطل مثل فرهنگ مذهبی و پدرسالاری ضرورت داشته و دارد. یک چنین نهاد ها وظیفه دارند تا قوانین و اندیشه های ارتجاعی را در عین خدمت به ارتجاع حاکم بومی، برای بازتولید شرایط ستمکشی توده های خلق، فرودستی زنان، استمرار ستم چندلایه بر زنان تحت ستم برای حفظ سلطۀ مستقیم امپریالیسم و یا در موقعیت نومستعمراتی کشور بابت تداوم سیطرۀ سرمایۀ مالی ــ سیاسی آن به کار گیرند. از این منظر، نفع امپریالیسم در حفظ وضعیت ابتر جاری، ستم بر زنان، محرومیت زنان تحت ستم و به طور کلی ستمکشی توده های زحمتکش زن و مرد، ایجاد تفرقۀ مذهبی ـ قومی و تقابل زنان با مردان، بوده است.
امسال هشتم مارچ روز جهانی زن در حالی فرا می رسد که ستم مضاعف تراز فاشیستی طالبان در شکل اپارتاید جنسیتی، تبعیض و تحمیل بی حقوقی زنان بر تن و روان زنان تحت ستم و به ویزه بر زنان زحمتکش طبقات محکوم جامعۀ ما فشاری طاقت فرسا وارد می کند. توده های تحت ستم به خصوص زنان ستمکش کشور ما در افغانستان تحت ستم، استثمار و تعدی طبقات حاکمه و استعمار، شرارت دار و دستۀ مزدور خونریز و وحشی طالبی، داعشی، بقایای جهادی های شریک دیروزی اشغالگران، مافیای قدرت و مواد مخدر، شیادی تکنوکرات های فراری و اغواگری مزدوران مدنی و تسلیم طلب، ان جی او های غارتگر، بانک ها، نهاد های زیرمجموعۀ سازمان ملل و مؤسسات امدادی ــ همه مورد حمایت امپریالیسم ــ جان می کنند، فاقگی می کشند، تحقیر می شوند و مورد انواع ستمروائی قرار دارند. شمار قابل ملاحظه ای از جوانان بیکار و زحمتکشان گرسنه و بی روزگار در پی یافتن کار و یا فضای امن، به طور دسته جمعی کشور را به مقصد ایران و پاکستان ترک کرده اند.
در این میان، برخورد دولت مرتجع و بحران زدۀ پاکستان در ماه های اخیر در برابر مردان و زنان پناهندۀ افغان متأثر از کسب وخامت مناسبات ذات البینی اش با ادارۀ مزدوران طالبانی، ضد انسانی توام با تعدی، تنبیه و اهانت بوده و اخراج دسته جمعی زنان، مردان، کودکان و بزرگسالان را تا همین اکنون در آستانه و قعر زمستان در پی داشته است.
کوچیدن دسته جمعی جوانان و خانواده های زحمتکش جویای کار به ایران نیز پیامد های ناگواری در قبال خود داشته است. در ایران فرزندان خانواده های زحمتکش از رفتن به مکتب محروم اند. همه از ده ساله به بالا زن و مرد و دختر و پسر باید کار کنند تا خرج خانواده را در شرایط تورم بالای اقتصادی، مهیا کنند. در نتیجه کودکان کار اعم از دختر و پسران صغیر در برابر مزد کم و کار طاقت فرسا به سختی توسط کارفرمایان استثمار می شوند و زنان و دختران مزد کمتر از مزدان و پسران دریافت می کنند. بعلاوه دختران جوان و خوبصورت که مشکل دیگر خانواده ها و والدین اند، به اجبار و بدون رضا شکار مردان میانسال مقیم اروپا، امریکا، کانادا، آسترالیا و... می شوند و به عقد آنان می آیند. در مجموع زنان پناهندۀ زحمت و کار در ایران ضربت پذیر ترین بخش ستمکشان افغانستان در کشور میزبان را می سازند.
۴. مبارزه برای رهائی زنان، بخشی از مبارزۀ زحمتکشان علیه ستم و استثمار است!
اگر موقعیت ستمکشی زنان و فرودستی تاریخی آنان در جامعۀ طبقاتی و اِعمال ستم چند لایه بر زنان، و استمرار آن در جریان تکامل تاریخی زادۀ مالکیت خصوصی، تعمیق تقسیم کار اجتماعی و بازتولید عناصر روبنائی استمرار چنین ستمی از خلال نظام های طبقاتی بوده است؛ پس رهائی زنان از کلیه قیود و ناهنجاری های اجتماعی، رفع فرودستی و ستمکشی زنان، ختم موقعیت بی حقوقی زنان، بطلان فرهنگ مردسالار و اندیشه ها، ابزار ها و نهاد های دینی و مذهبی خادم مردسالاری و ستم و اجحاف بر زنان و احراز جایگاه برابر با مردان در اهرم اجتماعی و... همه و همه در گرو رهائی جامعه از پیامد های مالکیت خصوصی در نقش ریشه و منشاء نابرابری اجتماعی و نتایج تقسیم کار اجتماعی است.
دیروز در دوران اشغال امپریالیستی کشور ما افغانستان توسط ارتش های اشغالگر امریکائی ــ ناتوئی اشغالگران برای ایجاد توهم در بین زنان افغان؛ تعدادی از زنان عضو طبقات حاکمۀ فئودال ـ کمپرادور و مزدوران "مدنی" زن را که هستی و حیات و ممات شان را در وجود و حضور اشغالگرانۀ نیرو های قاتل و سرکوبگر امپریالیسم می دیدند، به طویله های سنا و پارلمان، به ارگان های اجرائی، وزارت ها، ریاست ها، ولایت ها، به نیروی پولیس و ارتش فرستاده و از آن لعبتکان نماد آزادی زن ساختند.
امروز پس از ختم اشغالگری، امپریالیسم اشغالگر که پس از شکست و رسوائی ستراتیژی اشغالگرانه اش در کشور ما دسیسه کارانه جنایتکاران و گرگان دهن دریدۀ طالبی را به جان مردم و به ویژه زنان افغان حواله کرده و از یک جانب با تضمین مالی ــ سیاسی تداوم سعبیت و جنایت طالبی، در ستم و جنایت طالبان بر زنان و توده ها شریک است؛ از جانب دیگر با روی ستیژ فرستادن مزدوران مدنی و زنان آراسته و پیراسته در نقش "مدافعان حقوق زنان افغان" در به اصطلاح کنفرانس ها، با خلق توهم و اغتشاش آفرینی توسط این اغواگران آراسته از میان مزدوران مدنی و تسلیم طلبان بی آزرم دیروزی خود و هدر دادن هدفمندانۀ ظرفیت مکنون مبارزاتی زنان مبارز و شجاع افغان؛ موازی با جنایتکاران طالبی جنایت دیگری را در حق مردم ستمدیده و به خصوص زنان تحت ستم افغان مرتکب می شود. این قماش زنان و داعیه داری دروغین شان هیچ ربطی به مبارزات راستین گاه آشکار و گاه نهان زنان مبارز و دلیر افغان و داعیۀ زنان، ندارد.
حرکت های نمایشی و نمادین برخی از زنان آراسته و محجبه در دفاع از زنان، بلند کردن داعیۀ زنان افغان، شرکت در کنفرانس های ارتجاعی و امپریالیستی و چشمداشت بر الطاف "جامعۀ جهانی" در حق زنان مظلوم افغان، جدا دانستن امپریالیسم اشغالگر از جنایات طالبی و... در ذاتش دامن زدن به توهم، اغتشاش و نوعی رفورمیسم و دست یافتن به مقام و خرده امتیازات اجتماعی توسط این زنان به اصطلاح "مدافع حقوق" زنان مظلوم کشور است. این مزدوران مدنی بَـزَک کرده مثل دوران اشغال، ریشۀ این نابرابری اجتماعی و بی حقوقی زنان زحمتکش افغان را که مالکیت طبقاتی، سلطۀ ارتجاعی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک نیمه فئودالی ــ دلالی و سیطرۀ غیر مستقیم استعماری امپریالیسم و جال پهن شدۀ سرمایۀ مالی آن است، نادیده می گیرند. با کسب خرده امتیازات توسط این زنان معتمد امپریالیسم در نظام امارتی طالبانی و یا در "دولت فراگیر" مورد نظر دولت ها و سازمان های غارتگر امپریالیستی و ارتجاعی غرب و شرق، میلیون ها زن تحت ستم چندوجهی افغان رهائی نخواهند یافت، زیرا عوامل تاریخی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و ایدئولوژیک ستمکشی و فرودستی زنان در نظام اجتماعی ــ اقتصادی موجود طالبانی و یا بدیل ارتجاعی آن، دست نخورده باقی می ماند.
لذا، در شرایط خاص کشور ما افغانستان در تحت سیطرۀ ارتجاعی تراز فاشیستی مزدوران طالبانی امپریالیسم، این مأمول یعنی برانداختن سلطۀ طبقاتی نیمه فئودالی ــ نومستعمراتی طالبانی و نواستعماری امپریالیسم، همچون نتیجۀ پیروزمند مبارزات ملی ــ دموکراتیک و برابری طلبانۀ طبقات تحت ستم خلق شامل زنان و مردان زحمت و کار و پایه ریزی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، ایدئولوژیک و اجتماعی برابری واقعی زنان و مردان، میسر می شود. رهائی اجتماعی طبقات ستمکش و رهائی زنان لازم و ملزوم هم اند. اگر مبارزه برای رهائی اجتماعی، ساختار ارتجاعی موجود را می شکند و رهائی زنان را میسر می سازد؛ آگاهی و تشکل زنان به آزاد سازی پوتانسیل خفتۀ مبارزاتی زنان ستمدیده انجامیده و در نتیجه، به چنین مبارزه ای مدد رسانده و نیرو می بخشد.